کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : غزل    

بینِ حجـره پـسرِ فـاطـمه تنها شده بود            سامرا بود و در آن شهر چه غوغا شده بود

مادرِ صاحبِ ما ضجّه زنان می‌لرزید            چون که رعشه به تنِ یوسف زهرا شده بود


خواست تا آب بنوشد، دو دستش لرزید            عطش انگار نصیبِ گلِ طاها شده بود

منـتـظر بود بـیاید پـسرش منـجی دهر            وَ در این فاصله لبریز چو دریا شده بود

وَ طـلـوع کرد پـسـر تا غـمِ بـابـا ببـرد            پدری که نَفَسش غرق به غمها شده بود

آب نـوشـید به دسـتـانِ پـسر آخـر کـار            دل پی روضۀ ارباب در اینجا شده بود

بینِ گـودالِ بلا تـشنه لـبی خورد زمین            بر سرِ کشتنِ او وای چه دعوا شده بود

نه پـسر بـود که آبـی برسـاند به لـبـش            روضه سربسته بگویم که چه بلوا شده بود

دهنش پُر شده بود از شنِ داغ و ز غبار            بیقرارِ پسرش حضرت زهرا شده بود

آنقـدر سنگ زدند نیـزه زدند اهلِ جـفا            که پُـر غـصّه دلِ زینبِ کُـبرا شده بود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ در روایت شیخ صدوق ( کمال الدین ص ۴۳۷، بحار الأنوار ج۵۰ ص ۳۳۱ ) فقط اشاره به لرزیدن دست امام شده است؛ و موضوع نتوانستن و آب خوردن توسط فرزندش در روایات نیامده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

خـواست تا آب بنـوشد نـتـوانست نـشد            عطش انگار نصیبِ گلِ طاها شده بود

آب نـوشـید به دسـتـانِ پـسر آخـر کـار            دل پی روضۀ ارباب در اینجا شده بود

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا امام سجاد بودند اما نتوانستند در آن لحظه با شرایط موجود به بالین سیدالشهدا بروند.

نه پسر داشت که آبی برسـاند به لـبش            روضه سربسته بگویم که چه بلوا شده بود

مدح امام عسکری علیه‌السلام

شاعر : احمد علوی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

هر دلی بیدار شد در گیر و دار خواب نیست            خواب چیزی غیر مُردن در دل مرداب نیست

خواب بودم در حریمش وقت بیداری رسید            دیدم اینجا هیچ کس مانند من بیدار نیست


عرش گاهی زیر پای ماست اما غافـلیم            هیچ اوجی کهکشانی‌تر از این سرداب نیست

«در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم»            قبله گاه اینجاست حاجی!غیر از این محراب نیست

من نـمـازم را پی تـکـبـیـرة الاحـرام تو            خوانده‌ام، برجا نماز چشمه و سهراب نیست

تا که با من بـشـنود صـوت اذان بـاد را            از سر گلدسته‌ای که جز صدای آب نیست

حضرت نرجس خبر دارد از اوصاف حسن            او مگر آئیـنۀ خورشید عالم تاب نیست؟

در غزل عطر امام عسکری پیچیده است            در خُم هستی شرابی جز شراب ناب نیست

«بر در میخانه رفتن کار یک رنگان بود»            عشق صادق در وجود جعفر کذّاب نیست

بندۀ پیـر خـرابـاتم که لطـفـش دائم است            کار ما در آستانش غیر دق الباب نیست

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

سخت است مردی گوشه زندان بیفتد            در غـربت و در وادی هجـران بیفـتد

زهـرا دوبـاره آمد و جانم حسن گفت            پا شد حـسن بر پـای این مهمان بیفتد


دور از وطن جـان داده آقا تا دوبـاره            شیـعـه به یـاد روضۀ سـلـطان بیـفـتد

تشنه شد و شربت به لبهایش رساندند            قـسمت نـشد تا با لب عـطـشان بیـفـتد

سهـواً به دندان ثـنایش خورده ظرفی            نه آنکه با مشت و لگـد، دندان بیـفـتد

در پـادگان بـوده ولـی هـرگـز نـدیـده            لشکـر به جان پـیکـری بی‌جان بیفـتد

شکـر خدا که حـنجـرش خـنجر ندیده            تا سر به دست چـند بی‌وجـدان بیـفـتد

این روضۀ پر سوز، مخصوص حسین است            اینکـه غـریـبـی گـوشـۀ مـیدان بیـفـتد

می‌خواند با خود روضه موسی‌بن جعفر            تا خـنـده از لب‌های زنـدانـبان بیـفـتـد

شخصی به غارت بُرد عبای پاره‌اش را            تا قـیـمت سـوغـاتی‌اش ارزان بیـفـتـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ متأسفانه این بیت و بیت قبل از آن به گونه ای است که انگار باید امام عسکری هم همچون جدش سدالشهدا شهید می شد و .... شایسته است در سرودن و خواندن اشعار حرمت اهل بیت بیش از این رعایت شود.

اصلاً نخورده بر قـفایش خنجری کُند            تا سر به دست چـند بی‌وجـدان بیـفـتد

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن داستان ساربان حذف شد ضمن اینکه مصرع اول نیز دارای ایراد محتوایی است و به  نوعی بیشتر ذمّ اهل بیت است.

اصلاً حسین آقا! ولی کی فکر می‌کرد            انگـشـترش در دست سـاربـان بیـفـتد

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : میثم مومنی نژاد نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

حدیث گریه شده جام زهر خوردن تو            به عـمر گـل نـرسد قـصۀ فـسردن تو

همیشه آب نخوردن دلیل مرثیه نیست            تـمام روضۀ ما گـشـته آب خوردن تو


هـزار بار، دلت را به ظلـم سوزانـدند            هـزار بـار، بـمـیـرم بـرای مـردن تـو

نبرده است مدینه ز خاطر، ای یوسف            به سامرا، نه به زندان غصه بردن تو

چه سخت بود سپردی یتیم خود به “قدر            چه سخت بود به دست “قضا” سپردن تو

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غزل

«بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران»            در انـتــظـار روی مـاه تـوأم کـمـاکـان

حتی اگر که مُردم، یک دم بیا سراغـم            «کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران»


دل بـه نـکـاح داغ هـجـران تو در آمـد            جانی خدا به من داد آن هم فدای جانان

باشد خوراک چشمم یک کاسه خون همیشه            همراه شوق و حـسرت با گریۀ فراوان

تو ابر رحـمتی و من غـرق خشکسالی            راه نجـات من باش امشب بـبار باران!

رد تو را گرفتم در کوه و دشت و صحرا            وقتی که کوچ کردم از کوچه‌های تهران

عصیان رسید و با خود هرچه که بود را بُرد            با دستـمال اشکـت چـشـم مرا بـشوران

از کودکی نوشـتم« آن مرد خواهد آمد»            دارم امـیــد وصـلـت از اول دبــسـتـان

قاری «بقـیه‌الله خیر لکم…» که سر داد            یـاد تـو کـردم آقــا بـا آیــه‌هـای قـــرآن

یابن الحسن کجایی؟ سر می‌دهند با هم            لبنان، یمن، فلسطین، شام و عراق و ایران

کی می‌شود به شوق دیدار روی ماهت            با سیدی حسینی برخـیـزم از خـراسان

از کوفه کم ندارد شهری که در نبودت            همواره می‌فروشد دین را به قیمت نان

گـریه دوای درد است، آقا بقـول شاعر            «بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران»

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : مربع ترکیب

مدینه غرق ماتم بود و دلها خانۀ غم بود            فضا تاریک و بر رخسار گردون گَرد ماتم بود
سکـوت آفرینـش با قـیام حـشر توأم بود            سراسر مسلمین را قامت از بار الم خم بود


خلایق با دلی بشکسته می‌گـفـتند پیوسته
محمد در سرای جاودانی رخت بر بسته
در آن روزی که خون جاری ز چشم هر مسلمان بود            گلوی آفرینش پاره از فریاد و افغان بود
سپهر نیلگون را در درون سینه طوفان بود            علی مشغول غسل آن سفیر پاک یزدان بود
به نقش دوستی دشمن سرکین آفریدن داشت
ز جسم زنده قرآن هوای خون مکیدن داشت
سقـیفه مرکز شورای افرادی ستمگر بود            سقـیفه پایگاه خصمِ سرسخت پیـمبر بود
جنایت، حق کشی غارت ستم، در حق حیدر بود            نه بلکه جنگ با قرآن و اسلام و پیمبر بود
در آنجا با حضور چند تن اوباش شورا شد
جنایاتی که در او تا قیامت رفته امضاء شد
اگر برپا نمی‌گردید این شورای ننگ آور            نمی‌گردید ره گم کرده‌ای اسلام را رهبر
نمی‌شد غصب حق ابن عمّ و داماد پیغمبر            نمی‌زد بر سرای فاطمه دست خسی آذر
یزید و ظلم هایش بود محصول همین شورا
که خون‌ها ریخت از آزادگان لعنت بر این شورا
چه شورایی که باب فتنه از آغاز آن وا شد            چه شورایی که با آن قامت عدل و شرف، تا شد
چه شورایی که با آن رخنه در اسلام پیدا شد            چه شورایی که استحکام آن با خون زهرا شد
نفاق و فتنه و آشوب و طغیان بود این شورا
ستم در حقّ اهل بیت و قرآن بود این شورا
دو روز اسلام را رخت غم و اندوه شد در بر            یکی در روز شورا و یکی در مرگ پیغمبر
به مرگ مصطفی شد عالم اسلام بی‌رهبر            به شورا گشت کوته دست خلق از دامن حیدر
کسی که قائل قـول سـلـونی بود تـنهـا شد
خسی که از اقیلونی سخن می‌گفت، مولا شد
سیه ماری که عمری لانه در آغوش قرآن داشت            به قصد پیکر دین در دهان پر زهر دندان داشت
به باطن کفر و در ظاهر هزاران رنگ ایمان داشت            صمد گوی و صنم‌ها در درون سینه پنهان داشت
پس از مرگ نبی اسلام را پنداشت بی‌رهبر
به مسجد آمد و زد حلقه در محراب پیغمبر
شده چوپان مردم گرگ خون آشام از یکسو            گشوده چنگ بر نابودی اسلام از یکسو
مسلـمانان بسان مـردگان آرام از یکـسو            امیرالمـؤمنین تـنها در آن ایّـام از یکسو
به چشم نازنینش بود از رنج و الم خاری
نبود او را بغـیر از فاطمه یار وفـاداری
همه این رنج‌ها محصول آن شورای ننگین بود            که اصلش جنگ با قرآن و نامش یاری دین بود
علی را جاری از چشم خدا بین اشک خونین بود            عدو مست خلافت بود و کامش سخت شیرین بود
چنان مست ریاست شد که بر احکام دین پا زد
شرار افروخت در بیت خدا سیلی به زهرا زد
هنوز از مرگ پیغمبر فغان خلق بر پا بود            سرشک بی‌کسی بر چهرۀ اسلام پیدا بود
که در موج فضا آتش بلند از بیت زهرا بود            امیرمؤمنان هم در سکوت خلق تنها بود
کجا یک تن تواند غصب کردن حق مولا را
سکوت خلق و همراهیّ دشمن، کُشت زهرا را
برون شد ز آستین حق کشی‌ها دست بیدادی            شرر افروخت در بیت ولایت سست بنیادی
که سرزد شعله‌اش از قلب هر انسان آزادی            تو گویی در درون شعله‌هایش بود فریادی
که آن فریاد از عمق دل دخت پیمبر بود
ولی افسوس گوش امّت از بشنیدنش کر بود
هنوز آن آتش سوزنده در دلها شرر دارد            هنوز از دیده جاری شیعه خوناب جگر دارد
به هر صبح و مسا، فریاد و اشک بیشتر دارد            مگر روزی که فرزندش نقاب از چهره بردارد
نماید محو خورشید فلک رخسار دلجو را
بگـیرد انتـقـام مـادر بشـکـسـته پهـلـو را
امام منـتظـر ای مهـدی موعـود ادرکنی            ولی‌الله اعـظـم حـجّـت مـعـبـود ادرکـنی
فروزان روی حق را شاهد و مشهود ادرکنی            الا ای کعـبه دل قـبـلـۀ مـقـصود ادرکنی
مپوش از خلق ای پشت حقایق روی زیبا را
اجابت کن دعـای «میثم» افتاده از پا را

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

مدینه غرق ماتم بود و دلها خانۀ غم بود            فضا تاریک و بر رخسار گردون گَرد ماتم بود

سقـیفه مرز شورای افرادی ستمگـر بود            سقـیفه پایگاه خصمِ سرسخت پیـمبر بود

نمی‌شد غصب حق بن عمّ و داماد پیغمبر            نمی‌زد بر سرای فاطمه دست خسی آذر

به چشم نازبیننش بود از رنج و الم خاری            نبود او را بغـیر از فاطمه یار وفـاداری

چنان مست ریاست شد که بر احکام دین پزد            شرار افروخت در بیت خدا سیلی به زهرا زد

هنوز از مرگ پیغمبر فغان خلق بر پا بود            سرکش بی‌کسی بر چهرۀ اسلام پیدا بود

نماید همو خورشید فلک رخسار دلجو را            بگـیرد انتـقـام مـادر بشـکـسـته پهـلـو را

مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

ای دسـتـه گل وحی به گـلـزار مدینه            قـرآن حسین ابن عـلی بر روی سینه
بر عـمـۀ سـادات هـمـانـنـد و قـریـنه            دریـای کـمالی و وقـاری و سـکـیـنه


هم فرش‌نشین استی و هم عرش مقامی
همه عمّه و هم خواهر و هم دختِ امامی

سـر تـا قـدم آئـیـنـۀ پـا تـا سـرِ زهـرا            زهرا به تو بالد که تویی کوثرِ زهرا
هم کـوثر زهرایی و هم دخـتر زهرا            با زینب کـبرا شده هـم سنگـر زهـرا

گردون شرف را ز ازل قـائمه‌ای تو
در شرم و حـیا فاطـمۀ فـاطـمه‌ای تو

هنگام دعا مرغ سحر با تو سخن گفت            هفتاد و دو تابنده قمر با تو سخن گفت
خورشید به بالای شجر با تو سخن گفت            از حنجر ببریده پدر با تو سخن گفت

ای نهضت سالار شهیدان به تو مدیون
تـو دختر قرآنی و قرآن به تو مدیون

نه نام سکینه، که وجود تو سکینه است            سر تا قدمت راضیه، مرضیه، امینه است
مهر تو به طوفان بلا نوح و سفینه است            جز زینب و کلثوم چه کس بر تو قرینه است؟

تو قلب حسین‌ استی و تو روح ربابی
در هُـرم عـطـش مـادر آئـیـنه و آبـی

پیغـمبر و زهـرای مطهـر به تو نازد            هـنگـام سخنرانی ت حیدر به تو نازد
عباس و حسین و علی‌اکبر به تو نازد            بر شانۀ بابا عـلی اصغـر به تو نازد

در کوفه گشودی لب خود را به تکلم
دیـدم پـدرت زد بـه سرِ نیـزه تـبـسـم

دیدی پـدرت سر به کـف دست نهاده            چون شعله کشیده سر و چون کوه، ستاده
بـر رفـتـن میدان ز حـرم کرده اراده            تـنهـا تـو ورا کـردی، از اسب پـیاده

پای فرسش را بـه کف دست گرفـتی
انگار که یک لحظه از او هست گرفتی

ای فـاطـمـۀ فـاطـمـه، ‌ای کـوثـر بابا            هـمـسنگـر عـمـه بـه کـنـار سـر بـابا
الـحـق که تویی پاره‌ای از پیکـر بابا            وز حـنـجـر بـبـریـده پــیـام آور بـابـا

تـنهـا نه هـمـین در دل آرام حـسیـنی
تـا روز جـزا حـامـل پیـغـام حـسیـنی

تو یک گل نیلـوفری از گـلشن زهرا            دامـان تو عکس گـلی از دامن زهرا
زیـبـد به تن پاک تو، پـیـراهن زهـرا            حـتی بـدنت گـشـت شـبـیـه تن زهـرا

آغـاز شد از دامن گـودال، خـروجت
تا گوشۀ ویـرانه چهـل بار عـروجت

ای جای لبت مانده بر آن حنجر پاره            اشک تو به هفتاد و دو خورشید، ستاره
عـبـاس به تـبخـال لـبت کرده نـظاره            حتی سر نی از تو خجل گشت دوباره

روئید گل از شرم تو بر صورت عباس
تو دست گرفتی به رخ از خجلت عباس

هر خانه که دارای رباب است و سکینه            آن خانه بوَد خـانه‌ای از شهـر مدیـنه
ای مانده تو را داغ روی داغ به سینه            ای خـون خـدا را به ره شام، رهـینه

وصف تو جـز از عترت اطهار نیاید
از «میثم» بی دست و زبان، کار نیاید

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

پیغـمبر و زهـرای مطهـر به تو نازد            هـنگـام سخـنـرانی، حیدر به تو نازد

مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مسدس

تو کـیـستی؟ چراغ بـهـشت مدیـنه‌ای            آئـیـنه‌دار حُـسن حـسینی، سکـیـنه‌ای
باید به رتـبه زینب ثـانی بخـوانـمـت            چون عمه‌ات به صبر نداری قرینه‌ای


در آسـمـان صبـر فـروزنده کـوکـبی
بـیـن تـمـامـی اُســرا رکـن زیــنـبـی

دشمن ذلـیل عزّ و وقار سکینه است            فریاد کـربلای حـسینی به سینه است
در مکـتب مجاهـدت و صبر و ابـتلا            ایثار و استقامت و ایمان گزینه است
هر چند درد و رنج اسارت کشیده‌ای
تو خصم را به بند حقارت کـشیده‌ای

روی تو آفـتـاب تـمـاشـای بـاب بـود            آئــیــنـۀ تــمــام نــمــای ربــاب بــود
در منطـق تو معجـزۀ نطـق مرتضی            پیغـام تو حیا و عـفـاف و حجاب بود
از سنگ و تازیانه که در شکوه نیستی

در قـتـلگه به پیکـر بی سر گـریـستی

در مجلس یـزید که قـلـبت کباب بود            دیـدی مـیان طـشت طلا آفـتـاب بـود
نامحرمت به دور و غمت بی‌حساب بود            بر چهره آستین و دو دستت حجاب بود
فریاد و آه و اشک و غم از گریۀ تو سوخت
حتی دل یزید هم از گریۀ تو سوخت

گاهی صدای گریه اصغـر شنـیـده‌ای            گه ناله در شـهـادت اکـبر کـشیـده‌ای
گاهی به روی خار مغـیلان دویده‌ای            گه حـنجـر بـریـده به گـودال دیـده‌ای
در هر بلـیّه حمد الهی‌ت بر لب است
الحق تو را مقاومت و صبر زینب است

ای یادگار فـاطـمه، ای دخـتر حسین            همگام زیـنـبـیـنی و هم سنگـر حسین
در راه شـام راهـنـمـایـت ســر پــدر            منـزل به مـنـزلی تو پیـام ­آور حسین
هر خانه‌ای که هست رباب و سکینه‌اش
باشد صفای روضه شهـر مـدیـنه‌اش

تو مصحف حسین و بهشت است دامنت            بر صفحـه جـمـال فـروزنده احـسنَت
پامـال حـرمتت شده از جور دشمنان            بـا تـازیـانـه آیـه نـوشـتـنـد بـر تـنـت
تـو راز نـاشـنـیـده ز بـابـا شـنـیده‌ای
تـو قـاصـد پـیــام گـلــوی بــریـده‌ای

ای پاکی و عفاف و حیا شرمسار تو            دشـمن حـقـیـر مـنـزلت و اقـتـدار تو
پیـوسـته بـاد بـاغ شـهـادت بـهـار تو            تا روز حـشـر گـریه «میثم» نـثار تو
قلب حسین و چشم و چراغ مدینه‌ای
سرتا قـدم جلال و وقـار و سکینه‌ای

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

در آسـمـان صبـر فـروزنده کـوکـبی            بـیـن تـمـامـی اُسـرار رکـن زیـنـبـی

در هر بلیّه حمد الاهیت بر لب است            الحق تو را مقاومت و صبر زینب است

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع تغییر داده شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

از سنگ و تازیانه که در شکوه نیستی            در قـتـلگه ز بـردن چـادر گـریـستی

 

مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مسعود یوسف پور نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : غزل مثنوی

کـنـد تـکـیـه بر اقـتـدارت خـیـام            کـه رکـن خـیـامـی و والا مـقـام

سـکـونی به سکّـانِ فُـلک نجات            از این رو سکینه تو را گشته نام


گواهم همین تلّ در پیش روست            تو را سجده برده‌ست دشت قـیام

به نـفـس نفـیس تو هم باز گشت            ضـمـیرِ “عـلـیکـنَّ مِـنّی السّلام

تو آن کعـبۀ تـیره‌پـوشی که نور            حجاب تو را کرده است استـلام

کـمالی چـنـیـن و جـلالـی چـنان            عـلی‌وار و زهـرا نـشـانی تـمـام

نـرفـتـه نـخ معـجـرت دست بـاد            نـدیـده جـمـال تو را صبـح شـام

تـجـلّـی زهـرا! نـبـود این بـعـیـد            که خـیـر الـنّـسـایت بـنـامـد امـام

بـکـش تـیـغِ آه و دو دم سـر بـده            الا ذوالـفــقــار عــلـی در نــیــام

بخـوان خـطـبه تا یـادمان آوری            « کـلامُ الامـیـرِ امـیـرُ الکـلام»

به تعـظـیم شـأنت جـهـانی اجـیر            امیـری تو و شام و کـوفه اسـیر

عـلی خویی و زین أب مـنصبی            از آن رو کـه آئـیـنــۀ زیــنــبــی

وقـاری که جلـباب پوشیده است            حیایی که در نـور پـیچـیده است

از آن خـانه‌ای که تویی و رباب            نـرفـته حـسـین‌ت به پـای شـتاب

عـفـیـفـه، جـلـیـله، کـریـمه لـقـب            تو نـور خـدایـی نـسب در نـسب

چه نوری که بر عالمی چیره شد            به خورشید کی میتوان خیره شد؟

ندیـدنـد جـز نـور در محـضرت            گره‌های کوری‌ست بر معجـرت

به یک آه تو خـم شود پشتِ دین            بـیا مـثـل زینب به مـنـبر نـشـین

علی گونه با خـطبه کـولاک کن            بخوان مسجد کـوفه را خاک کن

بخـوان تا بـلـرزد زمین و زمان            بـگـو اسـکـتوا لب بـبـنـدد جهان

که کـوفـه عـلـی را تجـسّـم کـنـد            که زنگ شتر دست و پا گم کند

که مسجد بلـرزد ستون تا ستون            بکش کار ما را به مرز جـنـون

بـدا آنکـه شـد گـرمِ تـوهـیـن تـو            کـنـد کـاخ را خـاک، نـفـرین تو

به زیـنـب ولـی اقـتـدا مـی‌کـنـی            تو هـم جای نفـرین دعـا می‌کنی

: امتیاز

ذکر مصائب جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و شهادت حضرت محسن

شاعر : ابراهیم روزبهانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

خـستـند پـرت را و شکـستـند سرت را            ای وای که کُـشتـند حسودان پسرت را

پشت در آن خانه چه گویم که چه‌ها شد            با ضرب لگـد چـیـد حـرامی ثمرت را


فریاد زدی فضه بیا بال و پرم سوخت            جز اشک چه سازد شررِ بال و پرت را

بایـد که به گـوش هـمه عـالـم بـرسـانم            غمنامۀ پهلوی به خون غـوطه‌ورت را

ای مـادر غـم دیده که در اوج شـقاوت            بـردنـد به یـغـمـا هـمـه ارث پـدرت را

پـنهـان شدی از ظلمت این عالم خاکی            حــاشـا کـه بــیـابـنـد خـلایـق اثـرت را

مردانه چو زنها به غـمت اشک بریزم            ای وای که کُـشتند حـسودان پسرت را

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

حادثه بالا گرفت و عاقبت یک در شکست            ضربۀ پایی رسید و پهلوی مادر شکست

اجر و مزدِ حضرت خاتم ادا شد با لگد            در میانِ خاک با یک ناله پیغمبر شکست


مادرش را دید زیرِ دست و پا دستپاچه شد            هیچ می‌دانی چگونه قلبِ یک دختر شکست؟

خواست تا بیرون کشد از آن هیاهو که نشد            پیشِ دو چشمانِ زینب ناگهانی سر شکست

شعله‌ها از یک طرف سوزانده روی فاطمه            ضربه‌های دیگری آمد که بال و پر شکست

در کـشاکش نالۀ فـضّه خُـذینی می‌رسید            خادمه یک صحنه‌هایی دید تا محشر شکست

در حیاطِ خانه مـولا گوشه‌ای افتاده بود            فاطمه را دید بر روی زمین حیدر شکست

دستهای مرتضایش بسته شد در پیشِ او            با غلامی پهلو و بازوی یک همسر شکست

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هـیـزم رسـیـد و آتـشی از در بلند شد            ای وایِ من که نـالـۀ مـادر بـلـنـد شد

مامور شد به صبر علی، از سکوت او            سـو اسـتـفـاده کـرد سـتـمگـر بلند شد


با جمعی از ارازل و اوباش ریخت و            پـایـش بـرایِ کُـشـتـنِ مـادر بـلـند شد

در را شکست او، کمرِ شیعه را شکست            طـوری که وای وایِ پـیمـبر بلـند شد

طوری زدند خاطرشان جمع جمع شد            طـوری زدنـد نـالـۀ حـیـدر بـلـنـد شد

با این همه همینکه علی بین کوچه رفت            دیـوار را گـرفـت از آن در بـلـند شد

دستـش رسید دامن مولا ولی شکست            از بـس قـلاف تـیـغ مـکـرر بـلـند شد

زیـنـب شـنـیـد گـریـۀ در؛ آه مـیـخ را            زینب گـریـست دادِ بـرادر بـلـنـد شـد

کُنج خرابه هم چـقـدر یاد مـادر است            وقـتی دوبـاره گریـۀ دخـتـر بـلـند شد

این راه فاطمه است که سر بر ولی دهیم             اینگـونه بود شیـعـه اگر سر بلـند شد

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : هستی محرابی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

الـسـلام ای مـادرِ شـاهِ شهـیـدان السلام            الـسـلام ای کـوثرِ جاریِ قـرآن الـسلام
السلام ای اشـرفِ زنهای عـالـم فـاطمه            ای زلالِ قـطره‌های نابِ بـاران السلام


چـشم‌هـایت شـعـرِ آب و آسـمـانت آیـنه            ای شکـوفاتر ز گـلـهای بهـاران السلام
غرق در عشقِ خدایی محو در راز و نیاز            پرتوِ مهرِ تو چون خورشید تابان السلام
مظهرِ عشق و صفا و عزّت هر دو جهان            سل سبیل و کوثر و تسنیم و رضوان السلام
مانده چـشمِ ماه از روزِ ازل در راهِ تو            ای زلالِ معرفت ای جانِ جانان السلام
یازده نجمِ ولایت تـشـنۀ آغـوشِ توست            هر نگاهت آبشارِ لطف و احسان السلام
ای نگـینِ آفرینش کهکشان تا کهکـشان            فاطمه روشن ترین تفـسیرِ ایمان السلام
بی‌گـمان انگـیزۀ خلقـت فقـط تنها تویی            فخر می‌ورزد به تو آن حیِّ سبحان السلام
عشق در روزِ ازل از منّت تو زاده شد            عاجزِ از فهمت تمامِ عقل و برهان السلام
عصمتِ کبری، گلِ طاها نزولِ هل اتی            فاطمه ای گوهرِ دریای عـرفان السلام
تا قیامت دینِ ما مدیون اشکِ چشمِ توست            کوچه و دیوار و در مسمارِ سوزان السلام
السلام ای سیـنه‌ات صد مقـتـلِ کـربـبلا            روضه‌خوانِ غربتِ لب تشنه کامان السلام

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

مادری از نفس افتاده و غوغا شده است            وسط هـمهـمه گم نـالۀ زهـرا شده است

فـی بـیـوت اذن الـلـه فـرامــوش شـد و            پای آلوده ترین‌ها به حـرم وا شده است


آتشی که همه جا آب زمیـنش زده است            بـانی سـوخـتـنِ خـانـۀ دریـا شـده اسـت

بین این چل نفر و آتش و مسمار و غلاف            بر سر کشتن ریحانه چه دعوا شده است

ناله زد فـضه خـذیـنی پسرم را کـشتـند            یل شـش مـاهه فـدای سر بابا شده است

دست خـیـبر شکن و بند؟ خـدا رحم کند            قامت فاطمه از شرم عـلی تا شده است

ای یـهـودی مـدیـنـه تو مـسـلـمـانی کـن            اسـدالله، درین معـرکه تـنـهـا شده است

فتنه قد کرده عَلَم، غیر دو تن یا که سه تن            همۀ شهـر درین حادثه رسوا شده است

غیرت فـاطمه یک بار دگر غـوغا کرد            بند با معجزه از دست علی وا شده است

بند شد باز ولی حرمت سادات شکـست            وقت دلـواپـسی زینب کـبری شده است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

معجر فـاطمه یک بار دگر غـوغا کرد            بند با معجزه از دست علی وا شده است

زبانحال فرزندان حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در غصب فدک

شاعر : آرش براری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

در کـوچه سـد کـردند راه مـادرم را            کُـشـتـنـد طـفــل بـی‌گـنـاه مــادرم را

گرچه برای حق خود چندین سند داشت            رد کــرده‌انـد امــا گــواه مــادرم را


با نالـه‌هایش شهـر یاد حـق می‌افـتاد            طــاقـت نــیــاوردنــد آه مــــادرم را

پـشت سـر حـیدر زمین افـتاد زهـرا            بُـردند چون پـشت و پـنـاه مادرم را

دلگیرم این شب‌ها هوای گریه دارم            پـوشـانـده ابـری روی ماه مادرم را

با چشم‌ها منـظور خود را می‌رساند            زیـر نــظــر دارم نـگــاه مــادرم را

هر وقت بابا می‌رود از خانه بیرون            بــایـد بـبــیـنـد قــتـلـگـاه مـــادرم را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید. فراموش نکنیم که فدک حق مسلم آن حضرت بود نه ادعای ایشان!

گرچه برای ادعـای خود سند داشت            رد کــرده‌انـد امــا گــواه مــادرم را

زبانحال امام رضا علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بسکه ای زهـر تو از تـیغ دل‌آزار تری            جگرم سوخت که از شعله شرربار تری

از دلِ خونِ حسن، تا جگرِ زخمِ حسین            سوخت بر حال دلم، بسکه تو خونبار تری


سـیـنـۀ زخـمـیِ مــادر ز تـو یــادم آمـد            یعنی ای زهر ز مسمار تو مسمار تری

ظُهر زَهرم دهی و عصر عزادار شوی!            یابن هارون! تو ز هر شمر تبهکارتری

اِبنِ مـلجـم که به قـدّاریِ خود می‌نـازید            تو از آن قـلـدرِ بـی‌واهـمـه قــدّار تـری

دستت آغشته به قتلِ دو امام است، خبیث!            از مـعــاویـۀ بَـد ذات تـو بـی‌عـار تـری

تیـرِ قـلبم که نشد، وَرنه نشان می‌رفـتی            تو در این مرحله از حرمله خونخوارتری

نَه تو معصوم کُشی، بلکه تو مظلوم کُشی            ظالـم! از هر چه جـفـاکار، جـفاکار تری

من چه کردم بتو اینگونه شهیدم کردی؟            تو ز هر خار و خسِ پَست، خَس و خار تری

به زمین خوردنَم از دور چه بَد خندیدی            تو ز ابلیس هم ای خصم، گنهکار تری

دیدی از جورِ تو بدجور به خود می‌پیچیم            گـفـتی از جدِّ غـریبت تو گـرفـتار تری

گر لـگـد مـالِ سُـمِ اسب نـکـردی بـدنـم            نشد ای پَست، وگـرنَه تو سـزاوار تری

آمدی تا بـشـوی مـطمـئن از کُـشـتنِ من            چه شـده از پـسـر من تو عـزادار تری؟

»نه بقا کرد ستمگر، نه بجا ماند ستم«            بـخـدا از عـمـرِ سـعـد نـگـون‌بـار تـری

مـادرم را بـخـدا در غـمِ من سـوزانـدی            هر چه گـویم ز پـلـیدیِ تو، بـسیار تری

: امتیاز

زبانحال امام رضا علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

این زهـر کاری کرد من از نا فتادم            در کـوچـه مـثـل مـادرم از پا فـتادم

با احتیاط از درد، خود را می‌کشیدم            تا خانه چندین بار چون زهـرا فتادم


در خانه گـفـتم زود درها را ببـنـدید            تا داخـل حـجـره شـدم، درجـا فـتادم

پـیـراهـنـم را از عـطـش بالا گرفـتم            یـاد آمـد از جـدّ غــریـبـم تـا فـتــادم

نیزه نخورده پیکرم می‌سوخت از درد            یـادِ تن صـد چـاک عـاشـورا فـتـادم

یاد هزار و نهـصد و پنجاه زخـمش            بیخود ز خود گـشتم، ز پا آنجا فتادم

گرچه سر من را جدا از تن نکردند            یـاد سـرِ بـر نـیـزه در نـجـوا فـتـادم

تا که جوادِ من سرم از خاک برداشت            یــاد عـــلــیِ اکـــبــر لــیــلا فـتــادم

: امتیاز

مدح و شهادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از باغ گفت و از غم بی‌برگ و باری‌اش            از باغـبان و زمـزمـه‌های بـهـاری‌اش

از شـاهـدان سـایـه‌نـشـین حـرم، کـسی            هـمـراه او نـبـود که آیـد بـه یـاری‌اش


آن مهـربانِ از وطنش دور، بـسـته شد            با دست ظلم، دفـتر شب‌زنـده‌داری‌اش

در جای جای شهر شهادت، هنوز هست            هـر لالـه‌ای نـشانه‌ای از داغـداری‌اش

هرجا که سوخت قامت شمعی در انتظار            خون گریه کرد و آب شد از سوگواری‌اش

دروازۀ مـدیـنـه پـس از آن وداع تـلـخ            تنها نشـسته است به چشم‌انـتظاری‌اش

غـمـنامۀ شـهـید خـراسان شنـیدنی‌ست            کو طاقتی که شرح دهم بیقـراری‌اش؟

با این جگر که خون شده، حاجت به زهر نیست            انگور، مرهمی‌ست بر آن زخم کاری‌اش

زهرا کجاست تا که ببیند در این چمن            پژمرده گشت و سوخت گل یادگاری‌اش

شمعی که از مدینه به طوس آمد و گداخت            آتش به جان فاطمه زد اشک جاری‌اش

یک روز خوش ندید پس از تو جواد تو            فـریاد از صبـوری و از بُـردباری‌اش

در بوستان او شفـق! از خار کم مباش            فیضی ببر به قدر خود از همجواری‌اش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید، شایسته نیست عباراتی همچون آواره را برای اهل بیت بکار ببریم.

آن مهـربانِ از وطن آواره، بـسـته شد            با دست ظلم، دفـتر شب‌زنـده‌داری‌اش

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

ای‌که برتر از دل و جانی پُر از دلتنگی‌ام            حضرت سلطان! تو می‌دانی پُر از دلتنگی‌ام

از حریمِ قدسی‌ات محرومم ای شاهِ غریب            مـانـده‌ام! مانندِ زنـدانی پُـر از دلتنگی‌ام


قابِ عکست را بغل کردم به عشقِ آن ضریح            نوکرت را باز می‌خوانی پُر از دلتنگی‌ام

دوست دارم باز در صحن و سرایت گم شوم            در هـوای پـاکِ بـارانی پُر از دلتنگی‌ام

دوست دارم صوتِ قرآن از سرِ گلدسته‌ها            قـبله‌ای، حـجِّ فـقـیرانی پُـر از دلـتنگی‌ام

بالِ پـروازی بده تا پر کِـشم تا مشهـدت
لطفِ بسیاری بده تا سر کِشم تا مشهدت

حجِّ ما بیچارگان را یا رضا بر هم نزن            قـبلۀ پیـر و جوان را یا رضا برهم نزن

اینکه دورم از شما قطعاً که تقصیرِ دل است            این پناهِ انس و جان را یارضا بر هم نزن

می‌سپردم خویش را هر سال بر دستانِ تو            خواهشاً دارالامان را یارضا بر هم نزن

من گـنـه‌کـارم، بـدم، آلـوده‌ام، بـیچـاره‌ام            معترف هستم بیان را یارضا بر هم نزن

بی‌ادب هستم نرنج از گفته‌هایم ای رئوف            ارتـباطِ مهـربان را یا رضا بر هم نزن

تـندی الفـاظ را ای جانِ من خرده نگیر
از سرِ درد است ای سلطانِ من خرده نگیر

یک نگـاهِ تو شـرایط را فـراهـم می‌کـند            بـنــدۀ آلـوده را قـطـعـاً کـه آدم مـی‌کـنـد

دوری از صحن و سرای تو خدایی مشگل است            فکـرِ دوری در دلـم تـولـیدِ مـاتم می‌کند

من دخیلِ پنجره فولادت هستم ای طبیب            لـمسِ آن جا مـطمـئـناً کارِ مرهم می‌کند

دعـوتم کن بارِ دیگـر مستـحـقِّ این درم            بار دیگر دعـوتت دل را مصمّـم می‌کند

اربعـین جـامـاندم از کـرببلا پس جا بده            یک زیارت دفعِ صدها غصّه و غم می‌کند

یا رضا! ما را بخر سوگند بر جانِ جواد
یک نظر بر محتضر سوگند بر جانِ جواد

: امتیاز

زبانحال امام رضا علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

جان بر لب من آمد و جانان به بر من            ای مرگ برو عمر من آمد به سر من

زیبـاست رخ مـاه پس از نـم‌نـمِ بـاران            ای اشـک مَـیـا، آمـده تـنـهـا پـسـر من


این طفل، عزیز است و جگرگوشهٔ زهراست            بهـتـر که نـدانـد چه شـده با جـگـر من

ز آن لحظه که با کعبه خداحافظی‌ام دید            دانـست که بـرگـشت نـدارد سـفـرِ مـن

ای دیده مکن گریه که شد وقـت تماشا            ای اَبـر بـرو، تـا ز در آیـد قــمـر مـن

نُـه سـالـه مـگـو، مـاهِ شب چـارده است او            زین روست به در دوخته شد چشم تر من

بُردم به دل خاک، دل چاک و پس از مرگ            گــیــریــد ز داغ دل لالــه خــبــر مـن

: امتیاز

مدح و شهادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

بر روی خاک بال و پرت می‌کشی چرا؟            با اشک، سرمه بر نظرت می‌کشی چرا؟

با تو چه کرده زهر که رنگت پریده است            اینـقـدر آه از جـگـرت مـی‌کـشی چـرا؟


بیرون زدی ز کاخ و نشستی به روی خاک            پنجه به خاکِ دور و برت می‌کشی چرا؟

مـانــنـد بـچـه مُــرده فـقـط داد مـی‌زنـم            داری عبا به روی سرت می‌کشی؟ چرا؟

در هر قدم، دوبار می‌افتی به روی خاک            تا حجره جسمِ محتضرت می‌کشی چرا؟

گریه نکن، مپیچ به خود، تشنه می‌شوی            کار از دو چشمِ شعله ورت می‌کشی چرا؟

از حال می‌روی به سر و صورتت نزن            عکسِ غلاف در گذرت می‌کشی چرا؟

تا حجره آمدی، در و دیوار روضه خواند

وقتِ ورود، تیزی مسمار روضه خواند

چـشمت اگرچه تـار ولی روی یـار دید            خواهر نـبـود محـضرت اما پـسر رسید

قربـان پـلکِ زخـمی‌ات از مـاتـمِ حسین            بر خاک حجـره باز نـمِ گریه‌ات چکـید

سنگی به قصد بوسه زدن بر رُخت نخورد            آمد جواد و از رُخت ای مـاه بوسه چید

پیـراهـنـت دریــده نـشـد بـیـن گـرگ‌ها            بالا سـرت عـزیـزِ دلـت، پـیـرهـن درید

قلـبـت بـه یـاد روضـۀ اربـابِ بـی‌کـفـن            وقـتِ وداع با پـسـرش، تـنـد می‌طـپـیـد

آمـد حـسـین با سـر زانـو، نـفـس زنـان            وقتی عـلی به روی زمین داد می‌کـشید

صورت به صورت پسرش زار می‌زد و            با چـشم خیس هـلهـله و خـنده می‌شـنـید

پـاشـیـده بـود مـیـوۀ قـلـبـش به زیـر پـا

تـکـه به تکـه چـیـد عـلـی را روی عـبا

: امتیاز